دن کیشوت 2019 در کاخ سفید
روایت دن کیشوت الهام بخش بسیاری از متفکرانی است که می خواهند فرزند زمانه خویش باشند تا آنجا که «جرج سانتایانا» فیلسوف اسپانیایی میگوید: اکثر انسان ها یا همچون «سانکوپانزا» به حقیقت میاندیشند و آرمانی ندارند، یا همچون «دن کیشوت»، آرمانی دارند اما دیوانه اند.
دن کیشوت 2019 در کاخ سفید
«در آن هنگام سی تا چهل آسیاب بادی در آن دشت دیدند و همین که چشم دن کیشوت به آنها افتاد به مهتر خود (سانکوپانزا) گفت: بخت، بهتر از آنچه خواست ماست، کارها را روبه راه میکند. تماشا کن سانکو، هماینک در برابر ما سی دیو بیقواره قد علم کردهاند و من در نظر دارم با همه ایشان نبرد کنم و هر چند تن که باشند همه را به درک بفرستم. با غنیمتی که از آنان به چنگ خواهیم آورد کمکم غنی خواهیم شد، چه این خود جنگی بر حق است و پاک کردن جهان از لوث وجود این دودمان کثیف در پیشگاه خداوند تعالی عبادتی عظیم محسوب خواهد شد. سانکوپانزا پرسید: کدام دیو؟ اربابش جواب داد: همانها که تو آنجا با بازوان بلندشان میبینی، چون در میان ایشان دیوانی هستند که طول بازوانشان تقریبا به دو فرسنگ میرسد. سانکو در جواب گفت: احتیاط کنید ارباب، آنچه ما از دور میبینیم دیوان نیستند بلکه آسیابهای بادی هستند و آنچه به نظر ما بازو مینماید پرههای آسیا است که چون از وزش باد به حرکت در آید سنگ آسیا را نیز با خود میگرداند.
دن کیشوت گفت: معلوم است که تو از ماجراهای پهلوانی سررشته نداری. من به تو میگویم اینها دیو هستند. اگر میترسی کنار بکش و در آن دم که من یک تنه، نبردی بیمانند و هراسانگیز با ایشان آغاز میکنم، تو دعا بخوان...
دن کیشوت مظهر طبقهای است که قدرت و شوکت خود را از دست داده و رو به زوال میرود، ولی نمیتواند این زوال را باور کند و یا اینکه نمیخواهد آن را به روی خود بیاورد. همین است که دن کیشوت نجیبزاده مفلوک ناتوان، شمشیر میبندد و زره میپوشد و بر اسب تازی سوار میشود و در عین فقر، مهتر و اسلحهدار نگاه میدارد و به این سو و آن سو میرود و مبارز میطلبد.» (برگرفته از رمان «دن کیشوت» به قلم «سروانتس» و با ترجمه «محمد قاضی» چاپ انتشارات ثالث).